در دیده ی من...

ساخت وبلاگ
در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانندمن چُنینم که نمودم دگر ایشان دانندعاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولیعشق داند که در این دایره سرگردانندجلوه‌گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیستماه و خورشید همین آینه می‌گردانندعهد ما با لبِ شیرین‌دهنان بست خداما همه بنده و این قوم خداوندانندمُفلِسانیم و هوایِ مِی و مُطرب داریمآه اگر خرقهٔ پشمین به گرو نَسْتانندوصلِ خورشید به شبپَرِّهٔ اَعْمی نرسدکه در آن آینه صاحب‌نظران حیرانندلافِ عشق و گِلِه از یار زَهی لافِ دروغعشقبازانِ چُنین، مستحقِ هجرانندمگرم چشمِ سیاهِ تو بیاموزد کارور نه مستوری و مستی همه کس نَتْوانندگر به نُزهَتگَهِ ارواح بَرَد بویِ تو بادعقل و جان گوهرِ هستی به نثار افشانندزاهد ار رندیِ حافظ نکند فهم چه شد؟دیو بُگْریزَد از آن قوم که قرآن خوانندگر شوند آگه از اندیشهٔ ما مُغبَچِگانبعد از این خرقهٔ صوفی به گرو نَسْتانند در دیده ی من......
ما را در سایت در دیده ی من... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bitobarayeto بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 5 دی 1402 ساعت: 15:33